فيزيكيسم

Web Name: فيزيكيسم

WebSite: http://physicism.blogfa.com

ID:166736

Keywords:

,

Description:

هشدار:اين متن را تا انتها همراهي كنيد!  فرض كنيد در يك انباري تاريك بزرگ هستيد و به دنبال يه گربه سياه متحرك ميگرديد در حالي كه چشمانتان نابيناست!شما احتمالا نميتوانيد آن گربه را بگيريد اما ميتوانيد وجود او را ثابت كنيد.اين دقيقا خود علم فيزيك است.در فيزيك،شايد شما نتوانيد يك چيز را در دستانتان بگيريد،لمس كنيد يا حتي ببينيد اما ميتوانيد اثبات كنيد كه وجود دارد و فرمول و اندازه آن را هم بفهميد.هيچكس نتوانسته كه اتم راببيند اما ما ثابت كرديم كه وجود دارد و حتي جرم و ساختار آن را هم شناختيم.ما شايد هيچوقت نزديك ستاره اي كه با ما بيست هزار سال نوري فاصله دارد نشويم ولي ميتوانيم ساختار،جرم و حجم آن را با استفاده از علم فيزيك بدست آوريم آن هم تنها با استفاده از امواج!علم فيزيك علم بينهايت هاست.علمي با اندازه هاي بسيار كوچك و يا بسيار بزرگ در حدي كه حتي توان تصور كردنش را هم نداريم.علم كوانتمي كه حتي خود دانشمندان آن هم به گفته خودشان نتوانسته اند دركش كنند.علمي كه به تمام سوالات ميتواند جواب دهد.علمي كه به شما اجازه ميدهد به عمق زمين برويد يا به عمق كيهان.علمي كه عجايب را ميسازد.شما ميتوانيد بال هاي ذهنتان را در آسمان نجوم باز كنيد تا شما را به سحابي شكارچي و كهكشان آندرومدا ببرد.علمي كه از تخيل واقعيت ميسازد.معمولا تصور عام از فيزيك يك علم خسته كننده و با ريتم يكسان است اما فيزيك علمي است كه با هر كشف يك ناشناخته ميسازد.علمي كه ميتوانيد در آن به جهان هاي موازي فكر كنيد يا به سفر در زمان.فيزيك علمي نيست كه براي درآمد به سمتش برويد فيزيك بايد با عشق سپري شود.فيزيك تنها دري است كه شما را آزاد ميكند تا خيال پردازي كنيد.در فيزيك اين خيال پردازي ست كه مارا به واقعيت ميرساند.هنگامي كه تنها 8 سال سن داشتم،با شوق به قمر هاي مشتري نگاه ميكردم و با خود خيال پردازي ميكردم و نظريه ميساختم.گاه حتي به خود نوبل هم ميدادم!ستاره شناسي روياي بچگانه اي بود كه با من بزرگ شد.اكنون من نوجواني بيش نيستم.نوجواني كه تنها دوره جاهليت خويش را ميگذراند.دوره اي كه هر فرد احساس نااميدي و بي ارزشي ميكند،من تنها دستم را روي قلبم ميگذارم و ميگويم:يادت نرود براي هر تكه وجود تو يك ستاره مرده.ستاره اي كه مرد تا تو زنده باشي...اگر اهل فيزيك باشيد مفهوم اين جمله را به خوبي ميفهميد:) ب.ق "هركس كه بگويد كوانتم را فهميده درواقع اصلا آن را نفهميده" اين گفته نيلز بور يكي از فيزيكدانان نامدار جهان است.همانطور كه ريچارد فاينمن ميگويد هيچكس تاكنون كوانتم را نفهميده در حالي كه خود او شهرتش به توسعه الكتروديناميكي كوانتمي است.پس بگزاريد راحت بگويم:شما قرار است چيزي را بخوانيد كه قرار نيست بفهميد  تقسيم مادهاز يک رشته‌ي دراز ماکاروني پخته شروع مي‌کنيم. اگر اين رشته‌ي ماکاروني را نصف کنيم، بعد نصف آن را هم نصف کنيم، بعد نصف نصف آن را هم نصف کنيم و ... شايد آخر سر به چيزي برسيم، البته اگر چيزي بماند! که به آن مولکولل ماکاروني مي‌توان گفت؛ يعني کوچکترين جزئي که هنوز ماکاروني است. حال اگر تقسيم کردن را باز هم ادامه بدهيم، حاصل کار خواص ماکاروني را نخواهد داشت، بلکه ممکن است در اثر ادامه‌ تقسيم ، به مولکولهاي کربن يا هيدروژن يا ... بر بخوريم.اين وسط ، چيزي که به درد ما مي‌خورد (يعني به درد نفهميدن کوانتوم!) اين است که دست آخر ، به اجزاي گسسته‌اي به ناممولکول يا اتم مي‌رسيم. اين پرسش از ساختار ماده که آجرک ساختماني ماده چيست؟ ، پرسشي قديمي و البته بنيادي است. ما به آن ، به کمک فيزيک کلاسيک ، چنين پاسخ گفته‌ايم: ساختار ماده ، ذره اي و گسسته است؛ اين يعني نظريه مولکولي.  تقسيم انرژيايده‌ي تقيسم کردن را در مورد چيزهاي عجيبتري بکار ببريم، يا فکر کنيم که مي‌توان بکار برد يا نه. مثلا در مورد صدا. البته منظورم اين نيست که داخل يک قوطي جيغ بکشيم و در آن را ببنديم و سعي کنيم جيغ خود را نصف ـ نصف بيرون بدهيم. صوت يک موج مکانيکي است که مي‌تواند در جامدات ، مايعات و گازها منتشر شود. چشمه‌هاي صوت معمولا سيستمهاي مرتعش هستند. ساده ترين اين سيستمها ، تار مرتعش است که در حنجره‌ انسان هم از آن استفاده شده است. براحتي و بر اساس مکانيک کلاسيک مي‌توان نشان داد که بسياري از کميتهاي مربوط به يک تار کشيده‌ مرتعش ، از جمله فرکانس ، انرژي ، توان و ... گسسته (کوانتيده) هستند.گسسته بودن در مکانيک موجي پديده‌اي آشنا و طبيعي است. امواج صوتي هم مثال ديگري از کمّيتهاي گسسته (کوانتيده) در فيزيک کلاسيک هستند. مفهوم موج در مکانيک کوانتومي و فيزيک مدرن جايگاه بسيار ويژه و مهمي دارد و يکي از مفاهيم کليدي در مکانيک کوانتوم است. پس گسسته بودن يک مفهوم کوانتومي نيست. اين تصور که فيزيک کوانتومي مساوي است با گسسته شدن کمّيتهاي فيزيکي ، همه‌ مفهوم کوانتوم را در بر ندارد؛ کمّيتهاي گسسته در فيزيک کلاسيک هم وجود دارند. بنابراين ، هنوز با ايده‌ تقسيم کردن و سعي براي تقسيم کردن چيزها مي‌توانيم لذت ببريم!  مولكول نور فرض کنيد بجاي رشته‌ي ماکاروني ، بخواهيم يک باريکه‌ نور را بطور مداوم تقسيم کنيم. آيا فکر مي‌کنيد که دست آخر به چيزي مثل «مولکول نور» (يا آنچه امروز فوتون مي‌ناميم) برسيم؟ چشمه‌هاي نور معمولاً از جنس ماده هستند. يعني تقريباً همه‌ نورهايي که دور و بر ما هستند از ماده تابش مي‌کنند. ماده هم که ساختار ذره‌اي ـ اتمي دارد. بنابراين ، بايد ببينيم اتمها چگونه تابش مي‌کنند يا مي‌توانند تابش کنند؟  تابش الکترون در سال 1911، رادرفورد (947-1871) نشان داد که اتمها ، مثل ميوه‌ها ، داراي هسته‌ مرکزي هستند. هسته بار مثبت دارد و الکترونها به دور هسته مي‌چرخند. اما الکترونهاي در حال چرخش ، شتاب دارند و بر مبناي اصول الکترومغناطيس ، «ذره‌ بادارِ شتابدار بايد تابش کند» و در نتيجه انرژي از دست بدهد و در يک مدار مارپيچي به سمت هسته سقوط کند. اين سرنوشتي بود که مکانيک کلاسيک براي تمام الکترونها پيش ‌بيني مي‌کند. طيف تابشي اتمها ، بر خلاف فرضيات فيزيک کلاسيک گسسته است. به عبارت ديگر ، نوارهايي روشن و تاريک در طيف تابشي ديده مي‌شوند.اگر الکترونها به اين توصيه عمل مي‌کردند، همه‌‌ مواد (از جمله ما انسانها) بايد از خود اشعه تابش مي‌کردند (و همانطور که مي‌دانيد اشعه براي سلامتي بسيار خطرناک است)، ولي مي‌بينيم از تابشي که بايد با حرکت مارپيچي الکترون به دور هسته حاصل شود اثري نيست و طيف نوري تابش ‌شده از اتمها بجاي اينکه در اثر حرکت مارپيچي و سقوط الکترون پيوسته باشد، يک طيف خطي گسسته است؛ مثل برچسبهاي رمزينه‌اي (barcode) که روي اجناس فروشگاهها مي‌زنند.يعني يک اتم خاص ، نه تنها در اثر تابش فرو نمي‌ريزد، بلکه نوري هم که از خود تابش مي‌کند، رنگهاي يا فرکانسهاي گسسته و معيني دارد. گسسته بودن طيف تابشي اتمها از جمله علامت سؤالهاي ناجور در مقابل فيزيک کلاسيک و فيزيکدانان دهه‌‌ي 1890 بود. فاجعه فرابنفشماکسول (1879-1831) نور را به صورت يک موج الکترومغناطيس در نظر گرفته بود. از اينرو ، همه فکر مي‌کردند نور يک پديده‌ موجي است و ايده‌ «مولکول نور» ، در اواخر قرن نوزدهم ، يک لطيفه‌ اينترنتي يا SMS کاملاً بامزه و خلاقانه محسوب مي‌شد. به هر حال ، دست سرنوشت يک علامت سؤال ناجور هم براي ماهيت موجي نور در آستين داشت که به «فاجعه‌ فرابنفش» مشهور شد. يک محفظه‌ي بسته و تخليه ‌شده را که روزنه‌ کوچکي در ديواره‌ آن وجود دارد، در کوره‌اي با دماي يکنواخت قرار دهيد و آنقدر صبر کنيد تا آنکه تمام اجزاء به دماي يکسان (تعادل گرمايي) برسند. در دماي به اندازه‌ کافي بالا ، نور مرئي از روزنه‌ محفظه خارج مي‌شود (مثل سرخ و سفيد شدن آهن گداخته در آتش آهنگري).جسم سياهنمودار انرژي تابشي در واحد حجم محفظه ، برحسب رابطه رايلي- جينز در فيزيک کلاسيک و رابطه پيشنهادي پلانک در تعادل گرمايي ، اين محفظه داراي انرژي تابشي‌ است که آن را در تعادل تابشي ـ گرمايي با ديواره‌ها نگه مي‌دارد. به چنين محفظه‌اي «جسم سياه» مي‌گوييم. يعني اگر روزنه به اندازه‌ي کافي کوچک باشد و پرتو نوري وارد محفظه شود، گير مي‌افتد و نمي‌تواند بيرون بيايد. فرض کنيد ميزان انرژي تابشي در واحد حجمِ محفظه (يا چگالي انرژي تابشي) در هر لحظه U باشد.چه کسري از اين انرژي تابشي که به شکل امواج نوري است، طول موجي بين 546 (طول موج نور زرد) تا 578 نانومتر (طول موج نور سبز) دارند؟ جواب فيزيک کلاسيک به اين سؤال براي بعضي از طول موجها بسيار بزرگ است! يعني در يک محفظه‌ي روزنه دار که حتماً انرژي محدودي وجود دارد، مقدار انرژي در برخي طول موجها به سمت بي نهايت مي‌رود. اين حالت براي طول موجهاي فرابنفش شديدتر هم مي‌شود. رفتار موجي ـ ذره‌ايدر سال 1901 ماکس پلانک (Max Planck: 1947-1858) اولين گام را بسوي مولکول نور برداشت و با استفاده از ايده‌ تقسيم نور ، جواب جانانه‌اي به اين سؤال داد. او فرض کرد که انرژي تابشي در هر بسامد v به صورت مضرب صحيحي از hv است، که در آن h يک ثابت طبيعي (معروف به «ثابت پلانک») است. يعني فرض کرد که انرژي تابشي در بسامد v از «بسته‌هاي کوچکي با انرژي hv» تشکيل شده است. يعني اينکه انرژي نوراني ، «گسسته» و «بسته ـ بسته» است.البته گسسته بودن انرژي به‌تنهايي در فيزيک کلاسيک حرفِ ناجوري نبود، بلکه آنچه گيج‌ کننده بود و آشفتگي را بيشتر مي‌کرد، ماهيت «موجي ـ ذره‌اي» نور بود. اين تصور که چيزي (مثلاً همين نور) هم بتواند رفتاري مثل رفتار «موج» داشته باشد و هم رفتاري مثل «ذره» ، به طرز تفکر جديدي در علم محتاج بودمنبع:shimi.blogfa.com + نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۷ ساعت 0:2 توسط قیاسوند | منبع: دانشنامه رشددر سال 1905 میلادی، آلبرت انیشتین (1955_1879)، دانشمند آمریکایی آلمانی تبار، نظریه نسبیت خاص خود را منتشر نمود. طب این نظریه تنها چیزی که در جهان ثابت است سرعت نور در خلا بوده و تمام چیزهای دیگر مانند سرعت، طول، جرم و گذشت زمان مطابق با چهارچوب مرجع(دیدگاه خاص) شخص، تغییر می کنند.با این نظریه تعدادی از مسائل که مدتها فیزیکدانان را به خود مشغول کرده بودند، حل شدند. معادله معروف این نظریه E=MC2 است که در آن انرژی (E) برابر است با حاصلضرب جرم (M) در مجذرو سرعت نور (C).  + نوشته شده در جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 22:4 توسط قیاسوند |مقدمهدر دهه اول قرن بیستم انقلابی در فلسفه علوم طبیعی پیش آمد که بسیاری آن را از حیث عمق معنا و درهم ریزی احکام موجود پذیرفته شده ، نسبت به انقلاب کوپرنیکی - گالیله‌ای ، برتر به شمار می‌آورند. در این فاصله زمانی دو نظریه بسیار مهمی پا به عرصه رقابت نهادند ، نظریه نسبیت و کوانتمی که نسبت به کارهای دانشمندان پیشین از جمله ماکسول ، سارین ، کلوین و کلاوزیوس به نحو چشمگیری متفاوت بودند. این نظریه‌های جدید با مکانیک نیوتونی نیز در بعضی از اصول و فرضهای بنیادی اختلاف شدیدی داشتند. این نظریه علاوه بر اینکه در برگیرنده پیچیدگیهای ریاضی است، تصور ذهنی و فهم آن ، بسیار دشوار است. البته شایان ذکر است که انیشتین در مقاله 1905 خود که برای اولین بار به نسبیت خاص خود پرداخت، از معادلات ریاضی ساده استفاده کرد. اما در مقاله 1919 که به نسبیت عام پرداخت ، بر خلاف مقاله پیشین از فرمولهای پیجیده ریاضی استفاده کرد. نسبیت از ریشه نسبی گرفته شده است ، یعنی هر کدام از واحدهای فیزیکی شناخته شده برای توصیف پدیده‌های طبیعی ، نسبی هستند. به عبارت دیگر می‌توان گفت که بر اساس نسبیت ، جرم ، سرعت ، شتاب و حتی زمان که برای ما تعریف می‌شوند، نسبی هستند.  آسانسور انیشتین ، تأثیر آسانسور در حالشتاب بر بدن انسان برابر با جاذبه است. نظریه نسبیتنسبیت عام برای حرکتهایی ساخته شده که در خلال حرکت سرعت تغییر می کند یا به اصطلاح حرکت شتابدار دارند. شتاب گرانش زمین g که همان عدد 9.81m/s است نیز یک نوع شتاب است. پس نسبیت عام با شتابها کار دارد نه با حرکت. نظریه‌ای است راجع به اجرامی که شتاب ثقل دارند. کلا هر جا در عالم ، جرمی در فضای خالی باشد حتما یک شتاب جاذبه در اطراف خود دارد که مقدار عددی آن وابسته به جرم آن جسم می‌باشد. پس در اطراف هر جسمی شتابی وجود دارد. نسبیت عام با این شتابها سر و کار دارد و بیان می‌کند که هر جسمی که از سطح یک سیاره دور شود زمان برای او کندتر می‌شود. یعنی مثلا ، اگر دوربینی روی ساعت من بگذارند و از عقربه‌های ساعتم فیلم زنده بگیرند و روی ساعت آدمی که دارد بالا میرود و از سیاره زمین جدا می‌شود هم دوربینی بگذارند و هر دو فیلم را کنار هم روی یک صفحه تلویزیونی پخش کنند، ملاحظه خواهیم کرد که ساعت من تندتر کار می‌کند. نسبیت عام نتایج بسیار عجیب و قابل اثبات در آزمایشگاهی دارد. مثلا نوری که به اطراف ستاره‌ای سنگین می‌رسد کمی به سمت آن ستاره خم می‌شود. سیاهچاله‌ها هم بر اساس همین خاصیت است که کار می‌کنند. جرم آنها به قدری زیاد و حجمشان به قدری کم است که نور وقتی از کنار آنها می‌گذرد به داخل آنها می‌افتد و هرگز بیرون نمی‌آید. همه ما برای یکبار هم که شده گذرمان به ساعت ‌فروشی افتاده است و ساعتهای بزرگ و کوچک را دیده ایم که روی ساعت ده و ده دقیقه قرار دارند. ولی هیچگاه از خودمان نپرسیده‌ایم چرا؟ آلبرت انیشتین در نظریه نسبیت خاص با حرکت شتابدار و یا با گرانش کاری نداشت. اینیشتین در سال 1919 ، با ترمیم و تعمیم نسبیت خود ، نسبیت عام را مطرح کرد. نسبیت عام برخلاف نسبیت خاص ، در بر گیرنده معادلات و پیچیدگیهای ریاضی بود. یکی از پیش بینیهای این نظریه آن بود که ساعتها در میدان گرانشی بسیار قوی ، کندتر کار می‌کنند و همچنین نور در میدان گرانشی بسیا قوی ، در مسیر مستقیم خود منحرف می‌شوند. این نظریه توانست به بسیاری از معماهای کیهان شناسی در مورد سیاهچاله ، عمر کرات و سیارات ، انرژی ستاره‌ها و کهکشانها ، چگالی جهان و ... پاسخ دهد. به اعتقاد وی تأثیرات جاذبه و شتاب جدایی ناپذیر بوده و بنابراین باهم برابرند. او همچنین نحوه ارتباط نیروهای جاذبه به انحنای فضا _ زمان را تشریح نمود.  انحنای فضا _ زمانانیشتن با استفاده از قوانین ریاضی نشان داد که چگونه هر جسمی ، به فضا _ زمان اطراف خود انحنا می‌بخشد. در مورد بعضی اجسام ، مثل ستارگان که جرم نسبتا زیادی دارند، این انحنا می‌تواند باعث تغییراتی در مسیر هر چیز که از کنار آن می‌گذرد شود، و نور نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد. این نظریه با چارچوبهای نالخت سر و کار دارد و در کیهان شناسی و گرانش کاربرد دارد. فرض اساسی نسبیت عام این است که تمام دستگاههای مختصات که در حالتهای حرکت اختیاری هستند، برای بیان ریاضی قوانین فیزیک باید به یک اندازه مناسب باشند. بنابراین ، باید برای نوشتن قوانین فیزیک روشهایی یافت، بطوری که تحت هر تبدیل مختصات دلخواه ، تغییری در شکل آنها حاصل نشود. نقش تساوی جرم گرانشی و جرم لختینقش تساوی جرم گرانشی و جرم لختی در پیشرفت نسبیت مساوی بودن جرم گرانشی و جرم لختی نقش اساسی در پیشرفت تاریخی نسبیت عام داشت. منشأ تساوی مزبور در این نکته است که قانون دوم نیوتن f = ma برای شتابهای گرانشی در میدان گرانشی با شدت g ، بصورت mGg = mAa در می‌آید. چون مشاهده می‌شد که در یک میدن گرانشی هر اشیاء به یک میزان شتاب می‌گیرند، یعنی g = a انیشتین به تحقیق دریافت که گرانش اساسا یک پدیده سینماتیکی است که شامل تغییر در مختصات فضا و زمان در همسایگی منبع میدان گرانشی است.  نظریه نسبیت عام در کیهان شناسی و نجومظهور نظریه نسبیت عام دید گرانشی را بکلی تغییر داد و در این نظریه جدید نیروی گرانش را مانند خاصیتی از فضا در نظر گرفت نه مانند نیرویی بین اجرام ، یعنی برخلاف آنچه که اسحاق نیوتن گفته بود. در نظریه او فضا در مجاورت ماده کمی انحنا پیدا می‌کرد. در نتیجه حضور ماده اجرام ، مسیر یا به اصطلاح کمترین مقاومت را در میان منحنیها اختیار می‌کردند. با اینکه فکر آلبرت انیشتین عجیب به نظر می‌رسید می‌توانست چیزی را جواب دهد که قانون ثقل نیوتن از جواب دادن آن عاجز می‌ماند. سیاره اورانوس در سال 1781 میلادی کشف شده بود و مدارش به دور خورشید اندکی ناجور به نظر می‌رسید و یا به عبارتی کج بود! نیم قرن مطالعه این موضوع را خدشه ناپذیر کرده بود. بنابر قوانین اسحاق نیوتن می‌بایست جاذبه‌ای برآن وارد شود. یعنی باید سیاره‌ای بزرگ در آن طرف اورانوس وجود داشته باشد تا از طرف آن نیرویی بر اورانوس وارد شود. در سال 1846 میلادی اختر شناس آلمانی دوربین نجومی خودش را متوجه نقطه‌ای کرد که «لووریه» گفته بود و بی هیچ تردید سیاره جدیدی را در آنجا دید که از آن پس نپتون نام گرفت. نزدیکترین نقطه مدار سیاره عطارد به خورشید در هر دور حرکت سالیانه سیاره تغییر می‌کرد و هیچگاه دو بار پشت سر هم این تغییر در یک نقطه خاص اتفاق نمی‌افتاد. اختر شناسان بیشتر این بی نظمی‌ها را به حساب اختلال ناشی از کشش سیاره‌های مجاور عطارد می‌دانستند! مقدار این انحراف برابر 43 ثانیه قوس بود. این حرکت در سال 1845 بوسیله لووریه کشف شد، بالاخره با ارائه نظریه نسبیت عام جواب فراهم شد. این فرضیه با اتکایی که بر هندسه نا اقلیدسی داشت نشان داد که حضیض هر جسم دوران کننده حرکتی دارد علاوه برآنچه اسحاق نیوتن گفته بود. وقتی که فرمولهای آلبرت انیشتین را در مورد سیاره عطارد بکار بردند، دیدند که با تغییر مکان حضیض این سیاره سازگاری کامل دارد. سیاره‌هایی که فاصله شان از خورشید بیشتر از فاصله تیر تا آن است تغییر مکان حضیضی دارند که بطور تصاعدی کوچک می‌شوند. اثر بخش‌تر از اینها دو پدیده تازه بود که فقط نظریه آلبرت انیشتین آنرا پیشگویی کرده بود. نخست آنکه آلبرت انیشتین معتقد بود که میدان گرانشی شدید موجب کند شدن ارتعاش اتمها می‌شود و گواه بر این کند شدن تغییر جای خطوط طیف است به طرف رنگ سرخ! انتقال به سرخیعنی اینکه اگر ستاره‌ای بسیار داغ باشد و بطوری که محاسبه می‌کنیم بگوییم که نور آن باید آبی درخشان باشد، در عمل سرخ رنگ به نظر می‌رسد. کجا برویم تا این مقدار قوای گرانشی و حرارت بالا را داشته باشیم، پاسخ مربوط به کوتوله‌های سفید است. دانشمندان به بررسی طیف کوتوله‌های سفید پرداختند و در حقیقت تغییر مکان پیش بینی شده را با چشم دیدند! اسم اینرا تغییر مکان آلبرت انیشتینی گذاشتند.  خمش نور در میدان گرانشیآلبرت انیشتین می‌گفت که میدان گرانشی شعاعهای نور را منحرف می‌کند، چگونه ممکن بود این مطلب را امتحان کرد. اگر ستاره‌ای در آسمان آن سوی خورشید درست در امتداد سطح آن واقع باشد و در زمان کسوف ، خورشید قابل رؤیت باشد، اگر وضع آنها را با زمانی که فرض کنیم خورشیدی در کار نباشد مقایسه کنیم خم شدن نور آنها مسلم است. درست مثل موقعی که انگشت دستتان را جلوی چشمتان در فاصله 8 سانتیمتری قرار دهید و یکبار فقط با چشم چپ و بار دیگر فقط با چشم راست به آن نگاه کنید، به نظر می‌رسد که انگشت دستتان در مقابل زمینه پشت آن تغییر جا می‌دهد، ولی واقعا انگشت شما که جابجا نشده است! دانشمندان در موقع کسوف در جزیره پرنسیپ پرتغال واقع در آفریقای غربی دیدند که نور ستاره‌ها بجای آنکه به خط راست حرکت کنند در مجاورت خورشید و در اثر نیرو ی گرانشی آن خم می‌شوند و بصورت منحنی در می‌آیند. یعنی ما وضع ستاره‌ها را کمی بالاتر از محل واقعیش می‌بینیم. ماهیت تمام پیروزیهای نظریه نسبیت عام آلبرت انیشتین نجومی بود، ولی دانشمندان حسرت می‌کشیدند که ای کاش راهی برای امتحان آن در آزمایشگاه داشتند. البته اخیرا چندین آزمایش عملی برای آزمون این نظریه به توسط دانشمندان فیزیک و کیهان شناسی ساخته شده است.  + نوشته شده در جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 22:1 توسط قیاسوند |دید کلیما انسانها و هر آنچه در اطراف ماست از موجودات زنده زمین و سیارات ، خورشید و دیگر ستارگان ، همه از ماده ساخته شده‌ایم. اما با تصور وجود یک جهان دیگر که مانند تصویر آینه‌ای جهان کنونی ما باشد، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ البته وجود چنین جهانی پذیرفته نیست. با این حال جهان ذرات زیر اتمی (الکترون ، پروتون ، نوترون ، ...) چنین همتایی دارد و هر یک از این ذرات برای خود همتایی در آن جهان دارند که به اصطلاح پاد ذره آن ذرات می‌نامند.   تاریخچهدیراک فیزیکدان معروف در 1928 چنین استنباط کرد که همه مواد می‌توانند در دو حالت وجود داشته باشند. وی در آغاز نظریه خود را در مورد الکترون بیان کرد و اظهار داشت که باید ذراتی به نام ضد الکترون هم وجود داشته با شد. این گفته تحقق یافت و فیزیکدان آمریکایی کارل اندرسون در 1932 ضد الکترون و یا پوزیترون را کشف کرد. پس از اکتشاف دیراک و اندرسون ، سرانجام در اکتبر 1955 اییلوگسلر ، فیزیکدان اهل ایتالیا توانست در شتاب دهنده بیوترون در آزمایشگاهی در کالیفورنیا پاد پروتون و یک سال بعد 1956 پاد نوترون را آشکار کند. اما دانشمندان پارا فراتر گذاشته و در پی ساخت پاد اتم و پاد مولکول برآمدند. مکانیزماینکه اصلا پاد ذرات چیستند، چه خواصی دارند و در قیاس با همتای ماده‌ای خود چگونه رفتار می‌کنند، مدتی فیزیکدان را به خود مشغول کرد؟ ابتدا این تصور وجود داشت که پاد ماده در واقع تصویری از ماده در آینه است. این بدان مناست که پاذرات ، باید باری مخالف و هم اندازه و جرمی قرینه جرم تصویری خود در دنیای ماده داشته باشند. بحث بار الکتریکی کاملا پذیرفته شده بود. اما جرم منفی بسیار دشوار می‌نماید. ویژگی دیگر پاد ذرات ، ویژگی نابودی در صورت برخورد و تماس با پاد ماده خود است. در این انهدام مشترک هر دو نابود می‌شوند، و به مقدار قابل توجهی انرژی که بیشتر به صورت پرتوهای گاما ظاهر می‌شود، در می‌آیند. البته اگر این انرژی به اندازه کافی زیاد باشد، می‌تواند به جفت ماده و پاد ماده دیگری نیز تبدیل شود که این تصویر خوبی از تبدیل ماده و انرژی به یکدیگر و بیان فرمول معروف انیشتن است. پاد ذرات از برخورد شدید ذرات دیگر بوجود می‌آیند. این وظیفه به عهده شتابدهنده‌ها است. در توضیح اینکه چرا ما بیشتر ماده را می‌بینیم تا ضد ماده ، در تاریخ کیهان آمده است. در مرحله دوم از هشت مرحله یا مقطع تاریخ کیهان آمده است که اولین سنگ بناهای ماده (مثلا کوارک و الکترون و پاد ذرات آنها) از برخورد پرتوها ، با یکدیگر بوجود می‌آیند. قسمتی از این سنگ بناها دوباره با یکدیگر برخورد می‌کنند و به صورت تشعشع فرو می‌پاشند. در لحظه‌های بسیار بسیار اولیه ، ذرات فوق سنگین نیز می‌توانسته‌اند بوجود آمده باشند. این ذرات دارای این ویژگی هستند که هنگام فروپاشی ، ماده بیشتری نسبت ضد ماده (مثلا کوارکهای بیشتری نسبت به آنتی کوارکها) ایجاد کنند. ذراتی که فقط در میان اولین اجزای بسیار کوچک ثانیه‌ها وجود داشتند، برای ما میراث مهمی به جا گذاردند که عبارت از فزونی ماده در برابر ضد ماده بود. آزمایش سادهبرای تصور جسم منفی ، ماهی باهوشی را تصور کنید که به سطح آب می‌آید و به قعر آن نمی‌رود. همچنین فرض کنید حباب‌هایی از داخل بطری که در کف اقیانوس قرار دارد به سمت بالا حرکت می‌کنند. ماهی باهوش با مشاهده حباب‌ها شدیدا علاقمند خواهند شد به آن جرمی منفی نسبت دهد. زیرا در خلاف جهت نیروی وارد از سوی جاذبه زمین حرکت می‌کنند. با این تصورات ، فیزیکدانان وجود چنین حالتی را برای پاد ماده غیر تحمل می‌دانند.    آینده پاد مادهنویسندگان داستان غیر علمی ، تخیلی بر این باورند که می‌توان با استفاده از ماده و پاد ماده ، فضاپیماهایی را به جلو راند. یک فضاپیمای مجهز به موتور ماده - پاد ماده در کسری از مدت زمان که امروزه یک فضاپیمای مجهز به موتور هیدروژن مایع لازم دارد تا به ستارگان همسایه خورشید برسد، ما را به آن سوی مرزهای منظومه شمسی (خورشیدی) خواهد برد. سرعت این چنین فضاپیمایی در مقایسه با سرعت شاتلهای فضاهای کنونی هم ، چون سرعت یک یوزپلنگ در مقابل لاک پشت است. این فضاپیما می‌تواند سفر یازده ماهه جستجوگر سیاره بهرام را یک ماهه به انجام رساند. دیگر توانایی پاد ماده در ایجاد سرعتهای بسیار بالا و نزدیک به سرعت نور است. اما این بار به جای سفر در کیهان ، سفر در زمان مورد نظر است. این تصور جدید از زمان ، به ما می‌آموزد که می‌توان با سرعت گرفتن ، نقطه خاصی از فضا- زمان را کمتر منتظر گذاشت و این همان جایی است که پاد ماده به کمک ما می‌شتابد.  + نوشته شده در جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 21:53 توسط قیاسوند | چگونه ستارگان متولد میشوند و چگونه میمیرند؟وقتی که شب هنگام، ستارگان را در آسمان می‌بینیم، احساس می‌کنیم که تغییرناپذیرند. بی‌تردید آنچه ما در آسمان می‌بینیم با آن‌چه که نیاکان ما می‌دیدند چندان تفاوتی ندارد. آسمان شب، هزاران سال پیش نیز که نیاکان ما از ستاره‌ها صورت‌های فلکی می‌ساختند چنین بود. اما ستارگان در معرض تغییر و تحول‌اند. آن‌ها نیز هم‌چون انسان‌ها متولد می شوند، عمری را سپری می‌کنند، و می‌میرند.زمانیکه ستاره ای در سحابی های غول پیکر و عظیم متشکل از گاز و غبار متولد می شود ، در منطقه پیدایش آن یک ابر گازی کیهانی سرد و عظیم که از مواد موجود در آن می توان هزاران خورشید ایجاد کرد ، شروع به انقباض می کند این ابر پس از مدتی کوتاه به پاره ابرهایی کوچکتر تبدیل می گردد که در ابتدا هنوز گلوله های سردی هستند پس از مدتی این گلوله ها بیشتر و بیشتر منقبض می شوند و در این فرآیند به تدریج گرم می شوند. هر یک از این تراکم ها می تواند یک ستاره و یا یک سیستم خورشیدی کامل شبیه همانی که ما در آن زندگی می کنیم ایجاد کند. این گلوله گازی به مرور کوچکتر و کوچکتر می شود و چون اجرام در آن یکدیگر را جذب می کنند متراکم می شود. در این زمان است که مواد پیرامونی این ستاره ی در حال تشکیل(ستاره گونه) شروع به ریزش بر سطح آن می کند. ستاره ایجاد شده، در ابتدا درون پوشش مداری مات و کدری است به تدریج داغ تر می شود و شروع به نور افشانی می کند.سرانجام دما در مرکز آن به چندین میلیارد درجه و فشار درونی آن به میزان قابل توجهی افزایش می یابد.تحت چنین شرایطی است که همجوشی یا فرآیند ذوب هسته ای آغاز می شود و با شروع این فرآیند مقادیر قابل ملاحظه ای انرژی رها می گردد. تکامل هر ستاره به جرم آن بستگی دارد مثلا اجرامی با جرم کمتر از ۰٫۰۸ خورشید هرگز آن اندازه داغ نمی شوند که فرآیند های همجوشی هسته ایی در آنها رخ دهد ولی ستارگانی با جرم بین ۰٫۰۸تا ۸ برابر خورشید پس از تولد به سرعت وارد حالت پایداری به نام رشته اصلی می شوند و می توانند حداقل چند میلیارد سال در این حالت بمانند. ستارگانی که جرم آنها بین ۸ تا ۲۰ برابرخورشید می باشد سریعتر تکامل می یابند و زودتر هم از بین می روند. همه ی ستارگان از جمله خورشید ما می توانند تقریبا چندین میلیارد سال بطور یکنواخت نور افشانی کنند ولی پس از طی زمان چند میلیارد سال سرانجام خاموش می شوند و می میرند. مرگ ستارگان آنقدرها هم به سادگی و بی سرو صدا اتفاق نمی افتد و وقتی در هسته ی مرکزی ستاره تمام هیدروژن به هلیوم تبدیل شد دمای آن تا ۱۰۰ میلیون درجه سانتی گراد بالا می رود ،هسته در هم می ریزد و داغتر می شود و این روند ادامه می یابد تا جاییکه حتی هلیوم اطاف هسته مرکزی هم به هیدروژن تبدیل می شود. در این حالت بر اثر همجوشی هسته ای دیگری هلیوم به کربن تبدیل می شود و سرانجام با وقوع این فرآیند های پی در پی در یک ستاره ی پیر، فشار اضافی ایجاد می شود و ستاره به صورت یک غول سرخ در می آید. اتفاقی که ۶ میلیارد سال بعد برای خورشید ما دور از انتظار نیست و در اثر این رخداد، تیر و زهره بطور کامل توسط خورشید بلعیده می شوند و دمای زمین تا ۱۰۰۰ درجه سانتی گراد بالا می رود و بساط حیات برای همیشه از روی زمین برچیده می شود. در دمای روبه افزایش ستارگان عناصر سنگینی مانند آهن (در دمای ۷۰۰ میلیون درجه سانتی گراد ) بوجود می آید سپس ستاره در یک انفجار ابرنواختر عظیم می ترکد و ابری از گاز و غبار تولید می کند از رهایی لایه های بیرونی ستارگان سحابی های سیاره نما بوجود می آیند، هسته مرکزی ستاره به یک کوتوله سفید کوچک و بسیار چگال تبدیل می گردد.چگالی ان به حدی است که یک سانتی متر مکعب از آن حدود ۲۵۰ میلیون تن جرم دارد. ستاره نوترونی فوق که با سرعت بسیار زیادی می چرخد کره ای به شعاع ۱۰ تا ۱۵ کیلومتر و جرمی حدود ۱٫۴ تا ۳ برابر خورشید دارد.در ستارهای بزرگ ، با جرمی ۲۰ برابر جرم خورشید ما، زمانی که سوختشان تمام میشود شروع به جمع شدن میکند و مدام چگالی آن بیشتر و بیشتر میشود ، و مدام داغ تر و داغتر میشود. برای ستاره ای با همچین جرمی هیچ نیرویی در جهان هستی وجود ندارد که توان متوقف کردن جمع شدن آن در خود را ،دارا باشد. هسته بسیار سنگین شده است و همین امر باعث میشود که به جمع شدن در خود ادامه دهد. گرانش ، وحشی شده است! در حدود ۱۵ ثانیه نیروی غیر قابل مهار ستاره ای را که میلیون ها مایل قطر دارد به چیزی با قطر حدوداً ۱۲ مایل در هم می شکند. همۀ جرم ستاره همچنان پابرجاست و همین جرم خودش است که مدام باعث میشود که بیشتر در خود فرو رود و کوچکتر شود دمای مرکز به ۱۰۰ میلیارد درجه میرسد. لایه های بیرونی بصورت سوپرنوا منفجر میشوند، ولی در مرکز هستۀ ستاره در چیزی به نام چاه گرانشی سقوط میکند. ستاره خودش را در یک نقطه فشرده میکند یک سیاه چاله متولد می شود!!! + نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 15:44 توسط قیاسوند | اختروش چیست؟اختروش‌ها یا کوازارها هسته‌های فعال به شدت نورانی کهکشان‌های دوردست هستند و نام اختروش یا شبه ستاره برای این به آن‌ها داده شده است که اجرامی بسیار درخشان و نقطه‌ای همانند ستاره‌ها به نظر می‌رسند.اختروش‌ها(Quasar) پیشتر به عنوان منابع انرژی الکترومغناطیسی شامل امواج رادیویی و نور مرئی با انتقال به سرخ زیاد شناخته می‌شدند که به ستاره ها شبیه بودند باوجود بحث‌های مختلف بر سر وجودیت این شئ آسمانی همگی دانشمندان به یک توافق علمی رسیدند که یک اختروش هاله متراکم شده ماده‌است که ابر سیاهچاله یک کهکشان جوان را احاطه کرده‌است. ماهیت واقعی اختروش‌ها به درستی شناخته شده نیست اما بر اساس آخرین مطالعات، اخترشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که انرژی عظیم اختروش‌ها از فروریزش مواد داخل اَبَرسیاه چاله‌ی مرکزی کهکشان‌های جوان تامین می‌شود. اختروش‌ها انتقال به سرخ بسیار بالایی دارند، به این معنی که آن‌ها با سرعت زیادی از ما در حال دور شدن هستند و بنا بر قانون انبساط عالم هابل این نشان می‌دهد که در فاصله‌ی بسیار زیادی از ما قرار دارند. بنابراین نوری که ما از اختروش‌ها دریافت می‌کنیم مربوط به میلیاردها سال قبل است، زمانی‌که عالم بسیار جوان بوده است. این اجرام از پُرانرژی‌ترین منابع شناخته شده در عالم هستند. انرژی تابش شده از یک اختروش معادل هزار میلیارد ستاره همانند خورشید است. این انرژی در تمام طول‌موج‌های الکترومغناطیسی تابش می‌شوند اما اوج انرژی معمولاً در محدوده پرتوهای فرابنفش و مرئی است. طیف تابش‌شده از اختروش‌ها بسیار با طیف یک ستاره تفاوت دارد و به این طریق می‌توان اختروش‌ها را از ستاره‌ها متمایز کرد. تا کنون حدود ۲۰۰۰۰۰ اختروش شناسایی شده است اما این همه‌ی اختروش‌های موجود در عالم را شامل نمی‌شود، چرا که تا به حال فقط بخش کوچکی از کل آسمان برای یافتن اختروش‌ها رصد شده است. اختروشها اجرام اسرارآمیزی هستند که ستاره‌شناسان آن‌ها را در سال ۱۹۶۰ کشف کردند آن‌ها همچون کهکشان‌ها منابعی از نور و امواج رادیویی‌اند به نظر می‌رسد که آن‌ها دورترین اجرام شناخته شده باشند. با این حال بسیار نورانی اند یعنی به روشنایی صدها کهکشان ولی بسیار کوچکتر از بیشتر کهکشان‌ها. این پرسش مطرح است که چگونه یک جسم کوچک می‌تواند چنین نوری تولید کند. احتمالاً حفره‌ای سیاه درون مرکز اختروش باعث نابودی آن می‌شود و پیش از نابود شدن نوری شفاف و درخشان پدید می‌آورد.در حالی که بحث در باره ماهیت این اشیاء وجود داشت تا اوایل سال ۱۹۸۰، هیچ توافقی در باره ماهیت آنها وجود نداشت و حالایک، توافق علمی وجود دارد که اختروش، یک ناحیه متراکم و فشرده در مرکز، یک کهکشان بزرگ می‌باشد که سیاهچاله بسیار بزرگی را احاطه کرده‌است. اندازه آن برابر شعاع شواتز شیلد سیاه چاله می‌باشد. اختروش توسط صفحه به هم پیوسته اطراف سیاهچاله، قدرت خود را به دست می‌آورد. درخشان‌ترین اختروشها با سرعتی انرژی خود را ساطع می‌کنند که می‌تواند فراتر از خروجی میانگین کهکشان‌ها باشد که معادل با یک تریلیون خورشید می‌باشد. ستاره شناسان چندی پیش با بررسی ۱۴۰.۰۰۰ اختروش، سرعت انبساط کیهان را طی ۱۰.۸ میلیارد سال گذشته، تاکنون اندازه گیری و ترسیم کردند.ختروش چیست؟  + نوشته شده در چهارشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 17:30 توسط قیاسوند |منبع : http://www.hupaa.comتپ اخترها، گونه ای از ستارگان نوترونی اند که میراث مرده ستارگان پرجرم محسوب می شوند. چیزی که تپ اخترها را از ستارگان نوترونی معمولی متمایز می سازد، سرعت چرخش فوق العاده زیاد و میدان مغناطیسی عظیم آنهاست.ستاره شناسان، تپ اخترها را با ضربان های رادیویی ای که در فواصل زمانی یکسان از آنها تابش می شود تشخیص می دهند. تشکیل یک تپ اختر، با تشکیل یک ستاره نوترونی بسیار مشابه است. وقتی که یک ستاره با جرم ۴ تا ۸ برابر جرم خورشید ما، در جریان یک انفجار ابرنواختری می میرد، لایه های فوقانی خود را به فضا می فرستد و هسته داخلی ستاره زیر فشار گرانشی خود فرو می ریزد. نیروی گرانش آنچنان قوی است که بر نیروی نگه دارنده اتم های سازنده هسته ستاره غلبه کرده و با فشرده شدن بیش از حد اتم و در نتیجه برخورد الکترون ها و پروتون های آن به یکدیگر، نوترون تشکیل می شود. نیروی گرانش بر سطح یک ستاره نوترونی، در حدود ۱۱^۱۰×۲ برابر نیروی گرانش بر سطح زمین است. تپ اخترها، در واقع ستاره های نوترونی چرخان هستند. آنها انرژی را از قطب های مغناطیسی اشان به بیرون ساتع می کنند؛ اما به دلیل این که محور چرخشی و محور مغناطیسی آنها بر هم منطبق نیست و نیز به دلیل چرخش فوق العاده سریع آنها، ما این تابش مغناطیسی را بصورت ضربان هایی با فواصل زمانی یکسان می بینیم؛ چیزی مثل یک فانوس دریایی. البته شرط سوم برای مشاهده یک پالسار این است که زمین در راستای یکی از قطب های آن قرار بگیرد تا تابش ها را دریافت کند. تاریخچه کشف تپ اختر نخستین تپ اختر در سال ۱۹۶۷، به وسیله گروهی از اخترشناسان دانشگاه کمبریج و توسط جوسلین بل، کشف شد. این کشف برای دانشمندان روشن ساخت هنگام رمبش یک ستاره ی پرجرم ، چه بر سر ستاره می آید. اخترشناسان کمبریج ، در حال به کار انداختن یک تلسکوپ رادیویی بسیار مهم در انگلستان بودند. آنها آخرین آزماشها را  بر روی دستگاه انجام می دادند که شامل نقشه برداری از تمام منابع پارازیت های محلی بود که امکان داشت با تداخل در سیگنالهای کیهانی، سبب اشتباه در اندازه گیری ها شوند. گیرنده های رادیویی آنها  چنان حساس بود که می توانست گستره متنوعی از تداخل های محلی را آشکار کند، از خطوط انتقال نیرو گرفته تا اتومبیل های در حال رفت و آمد در جاده های نزدیک و همچنین منابع دیگر. در پایان آزمایشها، آنها منبعی یافتند که نتوانستند هویت آن را تعیین کنند، این منبع تپ هایی گسیل می کرد که در اندکی پیش از یک ثانیه تکرار می شدند، در حالی خود تنها دوام بسیار کوتاهی داشتند. تعیین هویت جاسلین بل از دانشگاه کمبریج، این منبع را آنقدر مطالعه کرد که دریافت منبع به طور منظم در هر ۲۳ ساعت و ۵۶ دقیقه تکرار می شود. این امر، برای اخترشناسان به این معنی بود که منبع می باید یک منبع کیهانی باشد، چرا که تکرار آن دقیقا منطبق با دوره چرخش زمین نسبت به ستارگان دوردست بود. تا آن زمان، هیچ منبع رادیویی در فضا کشف نشده بود که بدین گونه تپش داشته باشد. مطالعات مکرر نشان می داد که تپ های تابش در حدود سی هزارم ثانیه طول می کشند و دوره تناوب میان تپ ها فوق العاده منظم و دقیقا ۲۷۵ ،۳۷۲ ،۱٫۳ ثانیه است. تپ اختر خرچنگ تقریبا به مدت دو سال، تپ اخترها را تنها با اخترشناسی رادیویی می شد مطالعه کرد، زیرا به رغم تلاشهایی که در این مدت برای آشکارسازی اپتیکی این اجرام صورت گرفته بود، نتیجه مثبتی از این طریق به دست نیامده بود . در سال ۱۹۶۸ اخترشناسان رصدخانه ملی اخترشناسی رادیویی در ویرجینیای غربی، تپ اختری کشف کردند که به نظر می رسید در راستای سحابی خرچنگ است. سه ماه بعد، سه اخترشناس در رصدخانه استوارد دانشگاه آریزونا به طور اپتیکی کشف کردند که یکی از ستارگان نزدیک به مرکز سحابی خرچنگ را می توان با این تپ اختر یکی دانست، زیرا این ستاره نیز با همان دوره و به همان طریق تپهای رادیویی، به طور اپتیکی می تپیدند. آنها با به کار گرفتن روش استروبوسکوپی نشان دادند که ستاره ی اپتیکی پدیدار و ناپدید می شود و با دوره تناوب ۰٫۰۳ ثانیه چشمک می زند. اهمیت کشف تپ اختر در سحابی خرچنگ از آن روست که خود سحابی به منزله بازمانده یک ابرنواختر شناخته شده است و از این رو تپ اختر را می توان به عنوان بازماده ستاره ای دانست که سبب انفجار ابرنواختری شده است. اکنو ، اعتقاد دانشمندان بر این است که احتمالا همه تپ اخترها، مغز رمبیده ستاره هایی هستند که به صورت ابرنواختر منفجر شده اند. تپ اختر سحابی خرچنگ یکی از جوانترین تپ اخترهاست، واقعیتی که نه تنها از روی سن خود سحابی استنباط می شود، بلکه آهنگ افزایش دوره تناوب تپ اختر نیز گواه آن است . اندازه گیریها نشان می دهند که آهنگ کند شدن تقریبا ۳۶ میلیونیم ثانیه در هر روز است، اما گاه تغییرات ناگهانی در آن دیده می شود. این تغییرات ناگهانی به منزله رویدادهایی شبیه به زلزله در ستاره تعبیر می شوند.  + نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 13:51 توسط قیاسوند | جوردانو برونو چونان انسان و نیز چونان اندیشمند، یکی از برجسته ترین نمایندگان روحی و عقلی و اندیشگی دورانهای جدید است.وی در سال 1548 در شهری به نام نولا در نزدیکی ناپل ایتالیا زاده شد. پدرش سرباز بود و مادرش وی را به نام فیلیپ غسل تعمید داد. در پانزده سالگی، به یکی از صومعه های کشیشان دومینیکن در شهر ناپل پیوست و در همین صومعه نام «جوردانو» بر وی نهاده شد. سیزده سال را در صومعه گذرانید. در این مدت دانش فراوان در زمینه های گوناگون آموخت. استادان وی پیش از همه، اندیشمندان جهان باستان، افلوطین و پیثا گوراس (فیثاغورس) بودند.   جوردانو برونو چونان انسان و نیز چونان اندیشمند، یکی از برجسته ترین نمایندگان روحی و عقلی و اندیشگی دورانهای جدید است. وی در سال 1548 در شهری به نام نولا در نزدیکی ناپل ایتالیا زاده شد. پدرش سرباز بود و مادرش وی را به نام فیلیپ غسل تعمید داد. در پانزده سالگی، به یکی از صومعه های کشیشان دومینیکن در شهر ناپل پیوست و در همین صومعه نام «جوردانو» بر وی نهاده شد. سیزده سال را در صومعه گذرانید. در این مدت دانش فراوان در زمینه های گوناگون آموخت. استادان وی پیش از همه، اندیشمندان جهان باستان، افلوطین و پیثا گوراس (فیثاغورس) بودند.  برونو همچنین نوشته های اورفه ای و هرمسی را نیز خوانده و تحت تأثیر آنها قرار گرفته بود. وی از آغاز جوانی از اندیشه ها و روشهای خام و ناشیانه زندگی راهبان و کشیشان خشمگین و بیزار بود و آیینها و مراسم کشیشان را به دیده تمسخر می نگریست. در اتاق خود به جای پیکره های قدیسان مسیحی تنها صلیب بر دیوار آویخته بود. در هجده سالگی درباره یکی از مهمترین اصول مسیحیت، یعنی اصل تثلیث، دچار تردید شد. در همین سالها بود که با نوشته ها و آراء ستاره شناس و جهان شناس بزرگ، کوپرنیک  آشنا گردید و آراء  کوپرنیک اثری ژرف و ماندنی در اندیشه و روح او نهاد، چنانکه در پایان زندگانی اش بدان  عقاید وفادار ماند. اندیشه های مکتب نوافلاطونی، و بسی بیش از آن، اندیشه های متفکر بزرگ سده ی پانزدهم میلادی، نیکولاس کوسانوس در شکل بخشیدن به تفکر فلسفی برونو تأثیر اساسی داشت.چنانچه گفته شد، برونو از همان جوانی اندیشه ای بی باک و حتی گستاخ داشت و از این رو همواره هدف انتقاد و سرزنش و حتی دشمنی کشیشان کوته فکر بود. به هرجا پا می نهاد پس از چندی به الحاد متهم می شد. این«فیلسوف سرگردان» (نامی که بر او نهاده بودند) تقریباً همه ی زندگانی خود را به در به دری گذرانید. پس از اینکه در ایتالیا زندگی خود را در خطر دید و از هرسو آماج تیر تهمت الحاد قرار گرفت، درسال 1576 از ایتالیا گریخت و از همین زمان سرگردانی او در شهرها و کشورهای اروپایی آغاز شد. خود او در جایی می گوید : «عقیده ی من آن است که هر گوشه ای از زمین میهن فیلسوف واقعی است.»وی مدتی را در ژنو گذرانید، ژنو در آن زمان مرکز فرمانروایی کالون بود. برونو به زودی از خشکی و تعصب فرقه کالون، و بویژه جهان بینی ایشان که آزادی اراده را انکار می کرد و تکیه بر تقدی الهی داشت، بیزار شد و مخالفت خود را با عقاید کالون آشکار ساخت، و بر اثر این مخالفت به زندان انداخته شد. پس از آزاد شدن، به فرانسه رفت و در سال 1581 به پاریس رسید. وی همواره و در همه جا عقاید خود را در کمال بی پروایی در نوشته ها و سخنرانی هایش اظهار می کرد. در سال 1583 به انگلستان و به شهرآکسفورد رفت. برونو بسیاری از مهمترین آثار خود را در انگلستان نوشت. در سال 1585 بار دیگر به پاریس بازگشت و در آنجا یک سلسله سخنرانی ایراد کرد.پس از آن به آلمان رفت و مدتی را در شهرهای مختلف آلمان گذرانید؛ و در دانشگاههای آنجا تدریس کرد. در این سرزمین، برونو چونان اندیشمندی جامع و آگاه مورد تحسین بود. اما درباره وی می گفتند که هیچ نشانه ای از دین در وی سراغ  نمی توان کرد. برونو در مدت اقامتش در آلمان برخی از نظریات برجسته خود را به قلم درآورد. وی که دیگر از سرگردانی و در به دری آزرده شده بود، به دعوت یکی از اشراف ونیزی (جیوانی موچنیگو)، در سال 1591، به ایتالیا بازگشت. موچنیگو از برونو درسهایی برای تقویت حافظه یاد می گرفت، ولی چون در این راه زیاد پیشرفتی نکرد، گمان برد که استاد، راز را از او پنهان می دارد. از اینرو  به وی بدبین شده و از سوی دیگر هم، از  نوآوری های آن فیلسوف پرسخن و بی احتیاط سخت برخود می لرزد. هنگامی که برونو قصد بازگشت به فرانکفورت را داشت، موچنیگو، به راهنمایی کشیش ویژه خود، بازجویان تفتیش عقاید را (که مدتها در پی او بودند) آگاه می سازد و برونو در 23 مه 1593، به زندان افکنده می شود.موچنیگو، علت این رفتار با دوست خود را، به بازجویان چنین گفته بود که «برونو، با همه مذاهب مخالف است... مسیح و حواریون را متهم می کند به اینکه مردم را با معجزات دروغین می فریفته اند ...و همه راهبان خرند و زمین را با ریاکاری و آزمندی و زندگی شرارت بار خود آلوده می کنند و فلسفه باید جای مذهب را بگیرد.»در طول هفت سال، دستگاه تفتیش عقاید، چندین بار وی را محاکمه کرد و سرانجام این حکم را صادر نمود : «زندانی بی دین، هنوز از اندیشه های نو پردازانه خود دست برنداشته و همچنان بی توبه و سرکش و خود سر باقی مانده است. از اینرو، حکم می شود که وی به دست دادگاه غیر مذهبی و حاکم رم سپرده شده تا به مجازاتی که شایسته اوست برسد.» نه تن از کاردینالها (که بلارمین یکی از آنها بود) این حکم را امضا کردند. بنا به گفته گاسپارسیوپیوس (دانشمند آلمانی که به تازگی کاتولیک شده و در رم ساکن بود) هنگامی که حکم خوانده شد، برونو به دادرسان چنین گفت : «شما ای داوران، می پندارم از دادن این حکم بیشتر در هراسید تا من از شنیدن آن !» در 19 فوریه 1600، او را درحالیکه هنوز توبه نکرده بود و جامه ای بر تن نداشت و دهانش را بسته بودند، کنار میله ای آهنین، روی توده ای هیزم، در میدان گلهای شهر رم  مانند سرو ایستاده ای گذاشتند و زنده زنده سوزاندند...او شهید راه آزادی اندیشه شد.برونو در آن هنگام پنجاه و دو سال داشت. در سال 1889، تندیسی از برونو ساخته و در همانجایی که زنده سوزانده شده بود، بر پا کردند. این مجسمه، با یاری و همت هم میهنان غیر جغرافیایی برونو ساخته شد. عقاید او روی نسلهای بعد تاثیر فراوانی گذاشت.هنگامی که در میدان گلهای شهر رم، شعله های آتش دستگاه تفتیش عقاید، از هستی برونو، «گل میخهای زرین»ی فراهم می آورد، در هلند، زمینه اختراع دوربین فراهم می شد و در میهن خود او، گالیله 36 ساله شده بود. به گفته برونو ستارگان، خورشیدهایی هستند که در کیهان بیکران پراکنده اند که به گمان وی، گرداگرد آنها هم، سیاره هایی مانند زمین در گردش هستند. شاید موجودات زنده و باهوشی در بسیاری از ستارگان زندگی می کنند؛ آیا عیسی، به خاطر آنها نیز جان خود را از دست داده است؟ و این سخن، برای رم قابل تحمل نبود؛ زیرا، پرسشها و کنجکاوی هایی را برمی انگیخت که به پیکر آموزشهای کلیسایی، ضربه شکننده ای وارد می ساخت.از این جهت او اولین کسی است که به نسبیت اشاره کرد. اندیشه ای که در مغز بزرگ و اندیشه آلبرت انیشتن (سنبل آغاز قرن بیستم) تجلی کرده و به ثمر رسید.از میان نوشته های مهم برونو باید از این ها نام برد :1– شام چهارشنبه خاکستری (1584)           2– درباره علت، اصل، و واحد (1584)  3– درباره بی پایان، کل، و جهانها (1584)   4– بیرون راندن درنده پیروزمند (1584)5– درباره شوریدگی های قهرمانانه (1585)6– درباره بی اندازه و شمار ناپدیر (1951)                                     7– درباره سه بار کوچکترین (1591) 8– درباره موناد، عدد، و شکل (1591)در طی سه سده گذشته نحوه تلقی نویسندگان تاریخ فلسفه ازاندیشه های برونو هماهنگ با شرایط و نیازمندی های هر زمان مختلف بوده است. در قرن ما نیز پژوهش دراندیشه های فلسفی برونو، درنتیجه بررسی های تاریخی در تفکر فلسفی سه سده گذشته بار دیگر سیمای تازه ای از این اندیشمند تصویر کرده است. اکنون، هماهنگ با این دید تازه، عناصر گرایش دینی- فلسفی شرقی به نام هرمتیسم را در شمار موجبات اساسی تفکر برونو می آورند.   + نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 21:57 توسط قیاسوند |منبع : http://bigbangpage.comبیگ بنگ: گاهی ستارگان منفجر می شوند، از هم می پاشند و به ابر نواختر(Supernova) تبدیل می شوند. در این مقاله آنچه تاکنون درباره ابرنواختران معلوم شده است توضیح داده میشود و اجرام شگفت انگیزی که پس از انفجار ستاره ای برجای می مانند، شرح داده می شود.  ابرنواختران  ستارگانی که جرم کم یا متوسط دارند، مراحل نهایی زندگی خود را – به صورت غول های سرخ – به آرامی سپری می کنند، اما ستارگان بسیار پرجرم تر از خورشید به طریقی ظاهرا عجیب می میرند و به اجرامی با ویژگیهای باور نکردنی تبدیل می شوند. انهدام انفجاری ستاره به آنچه ابرنواختر نامیده میشود، می انجامد ( که بسیار نورانی تر از نواختر است) و باقیمانده ستاره را به صورت یک تپ اختر ( پالسار )، یا ستاره نوترونی و یا شاید سیاهچاله برجای می گذارند. درخشندگی ابرنواختران  هنگامی که آتش ابرنواختر بر می فروزد، نورانیت ستاره به طور اعجاب آوری افزایش می یابد که بسیار بیشتر از افزایش نورانیت در مورد نواختران است. در حالی که نواختر حداکثر به درخشندگیی می رسد که آن را به یکی از نورانی ترین ستارگان کهکشان بدل می کن ، ابرنواختر به چنان نورانیتی دست می یابد که با مجموع نورانیت های تمام ستارگان یک کهکشان برابری می کند. نورانی ترین ابرنواختران مشاهده شده در کهکشانهای دیگر ، گاه چندین بار نورانی تر از کل کهکشان بوده اند. درخشندگی کل یک ابرنواختر تا مقادیری در حدود یک میلیارد برابر نورانیت خورشید می رسد. منحنی های نور و طیف در فواصل نزدیک، تنها معدودی ابرنواختر مشاهده شده، اما در کهکشان های دیگر در بخشهای مختلف کیهان ، صدها ابرنواختر عکسبرداری شده و از این مشاهدات ، دانشی درباره ویژگیهای مختلف آنها به دست آمده است. هنگامی که ابرنواختر منفجر می شود نورانیت آن در خلال یک روز یا بیشتر ، به حداکثر می رسد. طیف ابرنواختر ، در موقع نورانیت حداکثر، بسیار پیچیده است. طیف ابرنواختران ، دست کم دو رده مختلف دارد ، و هردو این رده ها چنان پیچیدگی هایی دارند که اختر شناسان تاکنون نتوانسته اند از روی شواهد طیفی ، ویژگیهای فیزیکی جسم منفجر شونده را دریابند. پس از رسیدن ابرنواختر به حداکثر، طیف تغییر می کند و درخشندگی کاهش می یابد. الگوی کاهش درخشندگی در هرکدام از دونوع ابرنواختر متفاوت است. نوعا ، نورانیت به آرامی کاهش می یابد و چند ماه طول نمی کشد که ابرنواختری در یک کهکشان  نزدیک از نظر ناپدید شود. هنوز تجهیزات نوین اخترشناسی برای رصد ابرنواختری در کهکشان خودمان به کار گرفته نشده اند و از این رو ، تاکنون جزئیات فرایند فوران ابرنواختری از نزدیک مشاهده نشده است. به همین دلیل است که ما هیچ اطلاعی از درخشندگی های پیش – انفجاری ابرنواختران نداریم و آن ابرنواخترانی که به اندازه کافی نزدیکند که به خوبی مشاهده می شوند، بسیار پیش تر از مشاهدات تلسکوپی منفجر شده اند.  ابرنواختران کهکشانی نخستین اسناد مربوط به انفجار ابرنواختری در کهکشان ما در سال ۱۰۵۴ میلادی ثبت شده است. اسناد ثبت شده این رویداد به وسیله چینی ها، ژاپنی ها و سرخپوستان آمریکا، همگی نشان می دهند که درخشندگی این اجرام کیهانی به حد کافی زیاد و برای مدتی به هنگام روز نیز قابل مشاهده بوده است. مکان این جرم در آسمان مطابق است با جرم گسترده و عجیبی که سحابی خرچنگ نامیده میشود، بعدها معلوم شد این جرم ابرگازی عظیمی است که در تمام گستره طیف الکترومغناطیسی، از امواج رادیویی گرفته تا پرتوی X و پرتوهای گاما، انرژی شدیدی منتشر می کند. ابرنواختر ثبت شده بعدی در کهکشان ما، ابرنواختر تیکو نامیده میشود که در سال ۱۵۷۲ میلادی روی داد و اخترشناس بزرگ، تیکوبراهه بطور گسترده ای آن را مطالعه کرد. این جرم نیز به قدر کافی نورانی بوده و به هنگام روز نیز دیده می شده است. در سال ۱۶۰۴ ، افتخار رصد ابرنواختر سوم در کهکشان ما ، نصیب کپلر شد. این ابرنواختر گرچه از ابرنواختر تیکو کم فروغتر بود اما از هر جسم ستاره ای در آسمان نورانیتر دیده می شد. آن را ابرنواختر کپلر می نامند. آهنگ ابرنواختران از مطالعه آمار ابرنواختران در کهکشانهای دیگر معلوم شده است که در هر کهکشان ، به طور میانگین در هر سال ( یا بیشتر ) یک انفجار ابرنواختری روی میدهد. اینکه ما از سال ۱۶۰۴ تا حال ابرنواختری در کهکشان محلی خود آشکار نکرده ایم ، به احتمال ، عمدتا به آمار مربوط می شود و می توان امید داشت که در آینده نزدیک احتمالا یکی از این اجرام تماشایی را ببینیم. ستاره‌شناسان و دانشمندان ناسا نیز عنوان کردند که در ۵۰ سال آینده، شاهد تولد ابرنواختری و مرگ یک ستاره در کهکشان راه شیری، خواهیم بود و این پدیده  با استفاده از تلسکوپ و اشعه مادون قرمز از زمین قابل رؤیت خواهد بود و پس از مدتها آرامش ۴۰۰ ساله کهکشان ما به پایان خواهد رسید.  بقایای ابرنواختران ابرنواختران بقایایی مادی برجای می گذارند که قابل مشاهده اند و معمولا در طول موج های رادیویی بسیار واضح دیده می شوند. طیف تابش رادیویی به همان شکل طیف تابش تولید شده در اتم شکن های بزرگ است. فیزیکدانها ، از این اتم شکن ها در مطالعه ویژگیهای ذرات بنیادی استفاده می کنند. این ماشینها، سنکروترون نامیده می شوند و تابشی که در سنکروترون به وسیله دسته ای از ذرات گسیل می شود، تابش سنکروترون نام دارد. نحوه تولید این نور کاملا متفاوت است با نحوه تولید نوری که به طور عادی از اجسام ستاره ای گسیل می شود. تابش سنکروترون، به عوض آن که از حرکت الکترون ها از یک مدار به مدار دیگر در حول هسته اتم تولید شوند ، به توسط الکترون هایی تولید می شوند که با سرعت بسیار زیادی در میدان مغناطیسی می چرخند. پیش از آنکه تابش سنکروترون شدیدی گسیل شود ، می باید سرعت الکترون ها تقریبا به بزرگی سرعت نور برسد و از ایت رو بدیهی است که تابش های سنکروترون بسیار نورانی حاصل از بقایای ابرنواختران می باید ناشی از رویدادهای بسیار آشوبناک باشند. ویژگی های رادیویی بقایای ابرنواختران در کهکشان ما اخترشناسان را قادر ساخته است تا از روی تابشهای رادیویی آنها ، دهها عدد از این اجسام را تشخیص دهند. این تابش ها ، از روی شکل طیف مشخصه خود ، از دیگر منابع رادیویی قابل تمییز هستند. بسیاری از بقایای ابرنواختارن را تنها می توان از تابش های رادیویی آنها آشکار کرد ، زیرا وجود غبار در سر راه دید ، در بسیاری از موارد ، بخشهای مرعی طیف را تیره می کند. در موارد کمی ، شامل سحابی خرچنگ و ابرنواختر ۱۵۷۲ ( نواختر تیکو ) ، نمودهای اپتیکی کشف شده است.  مدل های نظری ابرنواختران محاسباتی که در مورد سرنوشت ستاره های غول سرخ بسیار پر جرم تر از خورشید صورت گرفته است، علت انفجار های ابرنواختری را مشخص کرده است. معلوم شده که در اواخر فاز غول سرخی، مغزی کربنی به آرامی می رمبد و سرانجام به دمایی بس بالا می رسد. ستاره های کم جرم تر هرگز به چنین دماهایی نمی رسند ، اما در ستاره های پر جرم ، رسیدن به دمایی تا ۶۰۰ میلیون درجه امکانپذیر است. محاسبات و آزماش ها نشان می دهند که اگر چنین دمایی حاصل شود ، کربن مغز ستاره واکنش همجوشی را همانند همجوشیی که پیشتر هلیوم و هیدروژن داشتند، آغاز می کند و عناصر بازهم سنگینتری  مانند سیلیسوم و منیزیم پدید می آورد. سپس، این همجوشی مغزی را باز هم داغتر می کند و فشار  تولید شده از این انرژی ، موقتا جلوی انقباض مغزی را می گیرد. اما ، پس از دوره ای کوتاه ، کربن مغزی تمام می شود و مغزی به دلیل نبودن هیچ منبع تولید فشار رو به بیرون ، دوباره انقباض را شروع می کند. هنگامی که مغزی بیشتر و بیشتر منقبض شد و به دمای باز هم بیشتری رسید، بار دیگر واکنش های هسته ای دیگری ، مانند سوزاندن سیلیسیوم ، می تواند آغاز شود. این مراحل متوالی ، تا تولید عناصر سنگین متعددی در مغزی ، ادامه می یابند. فرایند نسبتا سریع روی می دهد و بسته به جرم ستاره در طی تنها چندهزار سال یا کمتر ، سرانجام وقفه ای طبیعی در توالی این مراحل پیش می آید. دلیل توقف نهایی در عنصرسازی، در ماهیت کاملا خاص عنصر آهن نهفته است. برخلاف سابق ، که عنصر های سبکتر شکل می گرفتند و انرژی آزاد می کردند ، شرکت آهن در چنین واکنش هسته ای انرژی آزاد نمی کند بلکه آن را جذب می کند. بنابراین هنگامی که آهن شکل می گیرد ، به عوض تامین انرژی  بیشتری برای مغزی ستاره، انرژی آن را مصرف می کند. از این رو ، آهن عنصر نهایی است و مرحله نهایی را در رمبش مغزی تدارک می بیند. در ویدئوی زیر نحوه ی انفجار ابرنواختری ستارگان شبیه سازی شده است: دانلود ویدئو از اینجا به سبب نبودن هیچ منبع انرژی، مغزی آهنی ستاره ابزاری برای جلوگیری از انقباض بیشتر خود ندارد ، مغزی آهنی بر روی خود خراب میشود و این رویداد چنان سریع اتفاق می افتد که در خلال فقط چند ثانیه اندازه آن به ۱۰ تا ۵۰ کیلومتر می رسد. در این نقطه ، چگالی چنان بالا  و دما چنان افزاینده است که حتی عناصر سنگینتر از آهن نیز می توانند تولید شوند ، اما فقط در لحظه هایی بس کوتاه. در واقع ، احتمالا به این دلیل است که می بینیم در طبیعت ، عناصر سنگینتر از آهن بسیار کمیاب تر از عناصر سبکتر از آهن هستند. رمبش مغزی در این زمان چنان شدید صورت می گیرد که در پی خود ، ماده را به همان شدت وامی جهاند و ماده با انرژی گزافی به فضا پرتاب میشود. این همان انفجار است که به صورت فوران ابرنواختری می بینیم . مواد پراکنده شده از آن در فضا ، سرانجام باقیمانده ابرنواختر را تشکیل می دهند. در خلال انفجار ، کسر بزرگی از جرم کل ستاره و شاید نصف آن ، برای همیشه از ستاره دور میشود. این موارد نهایتا در محیط عمومی میان ستاره ای پراکنده میشوند و با گاز هیدروژن که فراوان ترین گاز میان ستاره ای است ، درهم می آمیزند. از روی این شواهد است که اخترشناسان عقیده دارند بیشتر عناصر سنگین تر از هیدروژن و هلیوم در جریان فوران های ابرنواختری شکل گرفته اند. خورشید و زمین، که حاوی مقادیر قابل توجه ای از چنین عناصر سنگینی هستند، آنها را از انفجار های ابرنواختری کسب کرده اند که در دوره ای از تاریخ کهکشان ما ، پیش از شکل گیری خود خورشید از مواد میان ستاره ای منفجر شده اند. از این رو ، بسیاری از اتم های سازنده زمین در طی رویداد های آشوبناکی که به انفجار ابرنواخترهایی پیشتر از پنج میلیارد سال پیش انجامیده ، شکل گرفته اند.  + نوشته شده در یکشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 14:31 توسط قیاسوند | قبل رويارويي با علم فيزيك،ذهن خود را براي شگفت ترين حقيقت هاي كيهان آماده كنيدInstagram : @physicirooniGmail : www.physicironi@gmail.com

TAGS: 

<<< Thank you for your visit >>>

فيزيكيسم نامحدود ترين علم

Websites to related :
NOIR

  THE ESSENCE OF THE PRODUCT With Noir, co-owners Georg & Stephanie provide customers affordable handcrafted furniture that can last for generations.

Modern Furniture, Accessories, a

  Save 15% on Gus* Modern with Code : CurrentEvent15 SHOP GUS* MODERN We are dedicated to creating pieces defined by design with the sole purpose of su

No parking blues - Caledonia Par

  (Hover here for picture details) Details :: Location :: Caledonia Park - Toronto, Ontario Date shot :: January 10, 2006 Camera :: Canon EOS 10D | 1/50

Carnival Supplies and Prizes for

  WOW - FREE Shipping! All orders $100 & up - Continental US! No Coupon Needed :)!closeFREE Game IdeasSee more than 59 Carnival Game Ideas including Ea

C. K. Raju

  Decolonising math and science education (First half hour, and takes a little time to start). Eternity and Infinity: the Western misunderstanding of I

Peter Stills Corner | software

  Peter Still s Corner software strategy | law IT | human interactions with tech | views are my ownAustralia had an election this weekend. The result —

Laundry equipment - GIRBAU

  AT GIRBAU WE'RE STILL THERE FOR YOU Has your batch washer been shut down for some time? Would you like to offer your clients greater security through

Commercial Loan Broker Training

  Get In Touch With Us If you would like to learn more about how our program can give you the opportunity to start your own finance business and become

First on Scene Training | First

  OUR COURSES Formed with the aim of improving the standard of first aid training and with decades of expertise, we are now widely regarded as one of th

Home | LUCRATIVE

  Fresh for($15) Dad Hat - Black $15.00 / Coming Soon

ads

Hot Websites